اگر فردی مانند دکتر بالاتازار را به خاطر بیاورید، می توان گفت نمونه خوبی برای تعریف “دانشمندان همه چیزدان” در ذهن خود دارید! این افراد در داستان ها، فیلم ها و … اغلب افرادی هستند که در هر بخش از علم متخصص و کاربلد هستند و حتی گاهی دستی هم در مواردی غیرعلمی مانند هنر دارند!
الزاما همه چیزدان بودن به معنی “همه چیزدان” بودن نیست! در واقع استعاره ای از این است که فردی در بیش از یک مبحث دانش و اطلاعات کافی و نسبتا زیادی داشته باشد!
نمونه های واقعی از دانشمندان همه چیزدان کم نداریم!
خیام شاعر، فیلسوف، ریاضی دان و منجم ایرانی
داوینچی نقاش، مخترع، ریاضی دان و مهندس رنسانس
و حتی امروزه می توان از کسی چون ایلان ماسک که در امور مختلفی چون هوافضا، ساخت و ساز، مهندسی خودرو، مدیریت، اقتصاد، برنامه نویسی و… دانش کاربردی دارد نام برد!
اما همه چیزدان بودن خوب است یا بد؟ در واقع فرق همه چیزدان و متخصص همان فرق جنرالیست و اسپشیالیست است!
متاسفانه از کودکی به ما گفته اند به جای دریایی با عمق یک سانتی متر، برکه ای با عمق 1 متر باشیم! در حالی که هرکدام مزایا و معایب خودش را دارد!
در این پست از مجموعه خلاصه کتاب، می خواهیم به سراغ کتابی برویم که به تازگی چاپ شده است و در مورد این مفهوم همه چیزدانی حرف زده است صحبت کنیم!
کتاب دانشمندان همه چیزدان !
این کتاب به توضیح این میپردازد که چگونه جامعه با ترغیب بیش ازحد افراد به فوق تخصص شدن در یک رشته ی خاص، توسعه ی فردی، نوآوری و خودکارآمدی را در آنها از بین میبرد؛ و در ادامه چنین استدلال میکند که اندیشیدن، میل به یادگیری و کار در زمینه های مختلف و به شیوه های گوناگون از جمله استعدادهای ذاتی ما، انسانها هستند که ساختارهای آموزشی و کاری بایستی بازتاب کننده ی این ویژگی های فطری ما باشند. از این رو این کتاب پیشنهاد میکند افراد افزون بر پرورش استعدادهای چندوجهی خود، به اصلاح آن دسته از ساختارهای آموزشی و کاری که در این زمینه نیازمند بازبینی هستند، نیز بپردازند.

کتاب دانشمندان همه چیزدان برای چه کسانی مناسب است؟
- کارکنانی که مایل اند یک زندگی کاری کاملتر و بهتر داشته باشند؛
- آن دسته از کارآفرینان یا گردانندگان سازمان ها که به دنبال بهبود فرهنگ کاری شرکت ها و سازمان هایشان هستند؛
- و کسانی که علایق گوناگونی دارند که ربط چندانی با هم ندارند و به دنبال راهی برای درهم آمیختن علایقشان هستند.
درباره نویسنده
واعظ ثاحمد مدیر هنری مجموعه های هنری خلیلی ست که در حال ادامه ی تحصیل در رشته ی عصب شناسی در کالج کینگ لندن است. افزون بر این، روزنامه نگاری و ویراستاری را هم در کارنامه ی خود دارد. وی سفرهای بسیاری نیز به سرتاسر جهان داشته است.
کتاب دانشمندان همه چیزدان به چه دردی می خورد؟
این کتاب شما را از زنجیر فوق تخصص گرایی رهایی می بخشد!
ما در فرهنگی زندگی میکنیم که ما را برای متخصص شدن تحت فشار قرار میدهد. در دانشگاه، وادار میشویم تا فقط بر یک رشته ی مطالعاتی متمرکز شویم. پس از دانشگاه، ترغیب میشویم تا تنها یک مسیر شغلی در پیش گیریم. پدر و مادرها، آموزگارها و حتی همکاران و دوستانمان تلاش میکنند تا این حرف را با پتک در سرمان فرو کنند که: برای موفقیت باید متخصص باشی نه اینکه در هر رشتهای دستی بر آتش داشته باشی!
اما چه میشود اگر این حرف از اساس اشتباه باشد؟ واقعیت موضوع این است که ، ما انسانها، برای داشتن مهارتها و توانایی های متنوع، تکامل یافته ایم. ما ذاتاً چندوجهی و چنداستعدادی هستیم. از سوی دیگر، طرزفکرِ متخصص گرایی در جامعه ی امروزی بسیار رایج است. پس از این رو، احساس ناقص بودن زندگی، بیهودگی و کسالت در ما چندان دور از ذهن نخواهد بود.
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا فقط یک پزشک یا فقط یک نوازنده باشید وقتی میتوانید همزمان یک پزشک و نوازنده باشید؟ چرا فقط به فلسفه بچسبید وقتی به گیاهشناسی و هنر هم علاقه مند هستید؟ حقیقت این است که، اگر میخواهید به یک زندگی غنی تر و مطلوب تر برسید، پس لازم است تا با ساختار چندوجهی درونتان ارتباط برقرار کنید.

با اهمیت دادن به دنبال کردن علایق، استعدادهای چندگانه و شکل های گوناگون خوداظهاری و چند دانشی بودن، می توانیم به شناخت ظرفیت کامل انسانی خودمان دست یابیم.
به عنوان یک انسان، همه ی ما با استعداد و توانایی چندوجهی به دنیا آمده ایم. به عبارت دیگر، ما ذاتاً چند-دانشی هستیم. چطور چنین ادعایی داریم؟ از آنجایی که چند-دانشی بودن در تمام طول تاریخ بشر، وجود داشته است.
بگذارید به به ابتدایی ترین جوامع بشری نگاهی بیاندازیم. در آن زمان، لازم بوده انسان در هر چیزی بهصورت کاربردی و عملی سررشته داشته باشد. در واقع، بشر برای زنده ماندن و سازگاری با طبیعت خشن اطرافش، بایستی به طیف گستردهای از دانش و مهارت دست مییافت. افزون بر آن، در آن جوامع ابتدایی، انسان ناچار بود برای فرار از بیماری، قحطی یا حتی بدتر از آن، خورده شدن توسط یک خرس یا گربه ی وحشی گرسنه، بسیاری از این توانایی هایش را توسعه داده و در آنها مهارت لازم را به دست آورد.
زندگی در چنان محیط خشن و ناسازگاری، بشر را ناگزیر میکرد تا دانش خود را در زمینه ی درمان افزایش دهد؛ همچنین، برای پیدا کردن غذا، مهارت های شکارش را بالا برده و در ساخت پناهگاهی امن و بادوام چیره دست شود. همه ی این تواناییها برای بقای انسان بسیار مهم بودند. همین ظرفیت و استعداد چندوجهی غریزی به انسان کمک کرد تا از تهدیدها و مشکلات موجود در طبیعت وحشی در اوایل تاریخ بشر جان سالم به در ببرد. در زندگی کنونی انسان امروزی نیز هم مشکلات محیطی و هم این خصلت ای فطری وجود دارند.

در دنیای امروز، بهترین نمود ظرفیت و استعداد چندوجهی انسان را میتوان در بازیها و رفتارهای کودکان دید. گذشته از این ها، ما با کنجکاوی بی حد و حصری درباره ی جهان و آرزوی کشف و درک آن به شیوه های گوناگون، به دنیا میآییم. این علاقه و اشتیاقی که وقتی بچه هستیم برای انجام کارهای مختلف داریم، از بازیهای جسمانی تا نقاشی کشیدن، آواز خواندن و داستانپردازی، همه به ظرفیت ذاتی انسان بریا چند-دانشی بودن و نیاز فطری ما برای خوداظهاری و جلوه گری در حوزه های گوناگون، اشاره دارد. بدین ترتیب،
کسانی که علایق چندوجهیاشان را دنبال میکنند، در واقع، آن استعداد اساسی انسانی را که تکامل بشری به عنوان یک نیاز درونی به ما ارزانی داشته را برآورده میسازند.
نِیتِن مایایچرورد، یکی از کسانی که در این زمینه الگوی شناخته شدهای به شمار میآید. او مدیر ارشد فناوری سابق شرکت مایکروسافت، غول تکنولوژی، است.
او فقط یک متخصص فناوری نیست. وی همچنین یک عکاس حیات وحش، یک سرآشپز حرفه ای و نیز مخترعیست که تاکنون چندین اختراع را به ثبت رسانده است. در واقع، استعدادهای مایایچرورد چنان زیادند که سازمان رسانه ای کنفرانس های تد، او را بهعنوان آچارِ همهکاره ی همه ی رشته ها دانسته است.
مایایچرورد خودش تصریح میکند که پذیرش ظرفیتها و استعدادهای چندوجهی اش تا چه اندازه برایش مهم بوده است. در یکی از برنامه های تد در سال 2007، او توضیح میدهد که چگونه با دنبال کردن علایقش توانسته همه ی توان و استعدادش را به کار گیرد.
ما نیز باید مایایچرورد را سرمشق خود قرار داده و علایق چندگانه مان را دنبال کنیم. چرا؟ چون این کاملاً به سود ماست و همچنین برای اطرافیان ما هم سودمند است.
چند دانشه باشیم یا متخصص ؟
برای غلبه بر بسیاری از مشکلات امروزی، داشتن استعداد اندیشیدن به صورت چندوجهی ضروری است. از این رو، روی آوردن به رویکرد چنددانشی فکر خوبی به نظر میرسد.
ایجاد تغییرات آب و هوایی و نجات سیاره خودمان، زمین، به پتانسیل ترکیب پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی با خط مشهای سیاسی و اقتصاد هوشمند بستگی دارد. این ترکیب باید به گونه ای باشد که برای زندگی مردم سودمند باشد. به عبارت دیگر، بحرانهای آب و هوایی نیازمند تفکری شبکه ای است که رشتههای گوناگون علمی را به هم پیوند دهد.
با نگاهی به گذشته، میبینیم که بزرگترین خدمات را کسانی به جامعه ی بشری ارزانی داشته اند، افرادی چنددانشه بوده اند. در پژوهشی گسترده درباره ی تأثیرگذارترین دانشمندان تاریخ بشری، مشخص شد که 15 نفر از 20 مهمترین دانشمندان دنیا، چنددانشی بوده اند.
شن کو یکی از این دانشمندان همه چیزدان است که در دوران سلسله ی سانگ می زیسته است.
وی خدمات شایانی در زمینه های ریاضیات، زمین شناسی نوری، علم نجوم و کالبدشناسی کرده است. یکی از مهمترین کشف های کو این بود که: قطب نما دقیقاً شمال را نشان نمی دهد بلکه قطب شمال مغناطیسی را نشان میدهد
کو، نه تنها یک دانشمند در علوم مختلف بلکه یک سیاستمدار، یک شاعر فاضل، یک نقاش و یک موسیقیدان نیز بود.
یکی دیگر از دانشمندان همه چیزدان ، وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا در طی جنگ جهانی دوم، بود.
چرچیل بیشتر به خاطر نقش اساسیاش در مقابله با فاشیسم و هیتلر شناخته شده است. اما آیا میدانستید که او جایزه ی نوبل ادبی سال 1953 را به خاطر تلاشهای ارزنده اش به عنوان یک نویسنده، دریافت کرده است؟ همانطور که راجر اسکروتون فیلسوف عنوان میکند، استعدادهای فراوان چرچیل نقشی اساسی و جدانشدنی در دستاوردهایش داشته اند. اسکروتون بر این باور است که هوشمندی سیاسی چرچیل و توانایی وی در تشخیص خطر اوج گرفتن و طغیان هیتلر پیش از دیگران، از ذهن چنددانشه اش نشأت میگیرد.
شاید کنجکاو باشید بدانید چنددانشه بودن و توجه به استعدادهای چندوجهی در زمینه تجارت چه کارایی دارد؟ خوب است بدانید، چنددانشه بودن در زمینه ی تجارت هم نقشی اساسی دارد.
استیو جابز، بنیانگذار اپل، را در نظر بگیرید. او هم یک دانشمند همه چیز دان بوده است! به عنوان یک مدیر، جابز برای فهم و دانش چندوجهی اش در همه ی زمینه های مرتبط با تجارتش، از طراحی بصری و مهندسی فناوری داده گرفته تا بازاریابی و اصول مالی شناخته شده بود. توانایی جابز در ترکیب همه ی این دانشها و پیوند آنها به شکل یک کل منسجم بود که باعث شد وی بتواند چنان انقلابی تجاری را به وجود بیاورد که تجربه ی تعاملی مردم را از تکنولوژی دگرگون سازد.

انجام چنین کارهایی نیازمند تفکری با مجراهای چندگانه از رشته های مختلف است. از این رو، جای تعجبی ندارد وقتی میبینیم کسانی که بزرگترین خدمات را ارائه کرده اند، اغلب تفکر چندوجهی داشته و فردی چنددانشه بوده اند. با این اوصاف، پرسشی که مطرح میشود این است که چرا جامعه، شما را به سوی تک تخصصی شدن سوق میدهد؟
آیا تخصص گرایی واقعا خوب است؟
آیا کارتان برایتان خسته کننده است؟ آیا کارتان باعث میشود دلتان تغییر، هیجان و ماجراجویی بخواهد؟ خب، باید بگویم، شما تنها نیستید. بسیاری از ما، از یکنواختی و بی تنوعی شغلهایمان رنج
میبریم.
امروزه، بسیاری از کارهای فکریِ تخصصی شده که بنام کارهای “یقه سفید” (کارهایی که تخصصی هستند و پایه فکری دارند و نیازی به تحرک ندارند. یعنی، فرد باید اغلب نشسته کار انجام دهد.)
شناخته میشوند؛ اساسشان به گونه ای است که نه تنها هیچ تنوعی ندارند بلکه به گونه ای هستند که به فرد اجازه نمیدهند حتی از جایش برخیزد. این عدم تحرک و فرهنگ پشت میز نشینی که در دنیای کاری امروزه بسیار شایع است، سلامت جسمانی ما را به خطر میاندازد.
حقایق حاکی از آن است که تنها در سال 2018، بیش از 30 میلیون روز کاری در انگلستان به خاطر دردهای ناشی از شغل افراد از دست رفته است. دردهایی مانند، کمردرد، گردندرد و مشکلات مربوط به ماهیچه ها و عضله های بدن که همگی ریشه در سبک زندگی کم تحرک این افراد داشتند. چرا ساعتها در یک جا نشستن، که لازمه ی شغل های یقه سفید است، چنین عوارض و پیامدهایی دارد؟ دلیلش روشن است؛ زیرا بدن ما برای حرکت طراحی شده است نه برای چسبیدن به یک جا و تکان نخوردن.
این فقدان تنوع در دنیای کاری امروز، نه تنها اثر نامطلوبی بر سلامت جسمی ما دارد بلکه بر سلامت روان ما هم اثر بدی میگذارد.
شواهد محکمی نشان میدهد که بسیاری از ما از شغلمان ناراضی و سرخورده هستیم. پژوهشی که در سال 2010 در انگلستان انجام شد یکی از همین شواهد است، که نشان داد تنها 20% شاغلان از کاری که انجام میدهند راضی هستند. این بدان معناست که بخش عظیم 80 درصدی افراد از کاری که انجام میدهند رضایت ندارند.
پژوهش مشابهی در سال 2008 باز هم در انگلستان نشان داد که بیش از 50% شاغلین کارشان چندان هیجان و جذابیتی برایشان ندارد.
در پژوهش دیگری، کارکنان در 18 کشور مختلف، از اروپا گرفته تا آمریکای جنوبی، مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها نشان داد که بیش از نیمی از این افراد، کارشان به اندازه کافی چالش برانگیز نیست. این خود نشانگر احساس ناکامی گسترده ای در سطح جهان است.
همانطور که این پژوهش ها نیز نشان میدهند، ریشه ی نارضایتی و سرخوردگی ما، انتظارات برآورده نشده ما از شغل هایمان است. انتظاراتی مانند تنوع، تغییر، چالش و تکاپو که کارمان قادر به برآورده کردن آنها نیست.
آیا این آرزوی رهایی از شغل های تک بعدیمان یک احساس مشترک بین افراد مختلف است؟ مدرسه ی زندگی یک سازمان آموزشی است که توسط نویسنده آلاین دو باتن تأسیس شده است. بر اساس پژوهشی که این مدرسه انجام داده است، آرزوی خلاصی از شر شغلهای تک بعدی به عنوان موضوعی کاملاً رایج که بین طیف گسترده ای از افراد مشترک است، شناخته شده است.
بر اساس یافته های این پژوهش، 60 درصد از شاغلان، اگر شرایطش را داشته باشند، حاضرند کارشان را عوض کرده و مسیر شغلی دیگری برگزینند. پژوهش مشابه دیگری نیز نشان داد که 20% از شاغلین بر این باورند که هرگز کاری نداشته اند که کاملاً مناسبشان باشد و بتواند هم علایق و هم مهارت هایشان را پوشش دهد.
این یعنی درون همه ما یکی از این دانشمندان همه چیزدان وجود دارد که فقط باید آن را بیدار کنیم !
فرهنگ کاری امروزی، برای بسیاری از ما نیز کارایی ندارد. ساعتهای طولانی پشت میز نشستن در کنار یکنواختی و نبود تکاپو و پویایی در شغل هایمان باعث فرسایش جسمی و فکریمان میشود. افزون بر این، تک تخصصی بودن در نهایت نه تنها باعث گسترش افق شغلی ما نمیشود بلکه آن را محدود میکند.
تک تخصصی بودن و آسیب های آن در دنیای امروز!
بهتر است حواستان را جمع کنید! ربات ها به زودی عهده دار بسیاری از مشاغل میشوند. بنابراین چه کاری از دستتان برمی آید؟ شما میتوانید با درس گرفتن از انقلاب زیستی شروع کنید.
جانورشناس و جامعه شناس، دزموند موریس در کتابی با عنوان “میمون برهنه” حیوانات مختلف را از دید طیف غذایی مورد بررسی قرار میدهد. او حیواناتی که طیف غذایی محدودی دارند را با آنهایی که از طیف گستردهای از مواد تغذیه میکنند، مقایسه میکند.
در این مطالعه ی مقایسه ای، موریس دریافت که کوآلا، جانوری که تغذیه ی بسیار محدودی دارد و تنها از برگ های اکالیپتوس تغذیه میکند و زیستگاهش محدود به بخشهای شرقی استرالیاست، در معرض انقراض قرار گرفته است.
این در حالی است که راکون تقریباً هر چیزی، از انواع توت گرفته تا تخم پرندگان و جانوران مختلف و حتی حیوانات کوچک را میخورد. از این رو، راکون میتواند در هر آب و هوایی حتی در اقلیمهای نسبتاً شدید سرد یا گرم آمریکای شمالی و مرکزی نیز زنده بماند.
فکر میکنید کدام حیوان سازگارتر است؟ درست حدس زدید. راکون، حیوانی “عمومی” است، که جمعیت بسیار زیادی دارند؛ در حالی که، کوآلا، یک حیوان ” متخصص” است که به سختی میتواند زنده بماند.
این موضوع درباره ی انسانها نیز صدق میکند. کسانی که مهارت ها و استعدادهای بیشتری دارند یا همان دانشمندان همه چیزدان ، با شرایط بی ثبات دنیای کاری امروزه سازگارترند.
از طرفی، این همان چیزی است که دارد برای الگوی “کار برای زندگی” نیز اتفاق میافتد. این الگو که بستر فرهنگ کاری سنتی است، دیگر کارایی چندانی نداشته و در حال از بین رفتن است. حقیقت این است که مشاغلی مانند استاد دانشگاه که قبلاً از امنیت شغلی بالایی برخوردار بودند، دیگر آن امنیت شغلی گذشته را نداشته و در شرایط متزلزلی قرار دارند. همین حقیقت نیز آنچه پیشتر بیان کردیم را تایید میکند.
به همین دلیل، یوآل نوآح حراری، مورخ و نویسنده ی کتاب پرفروش 21 درس برای قرن 21، در کتابش چنین استدلال میکند که در آینده، تطابق و سازگاری و توانایی پرورش گستره ای از مهارت ها، برای شاغلان اهمیتی حیاتی خواهد داشت. آنها درخواهند یافت که برای جابجایی دایم میان کارها و شغلهای گوناگون بایستی از این توانایی برخوردار باشند.
با پیشرفت روز افزون هوش مصنوعی و افزایش کاربری های آن، این شرایط و دوره های اقتصادی کنونی نیز متغیرتر و غیرقابل پیشبینی تر میشوند.
هوش مصنوعی اساساً چگونه میتواند شرایط دنیای کاری را تغییر دهد؟ تخمین زده میشود که بیش از 47% مشاغل در آمریکا، در طی دهه های آتی، به صورت ماشینی انجام خواهند شد. بیشتر این مشاغل، در دسته ی کارهای تخصصی جای میگیرند. از جمله این مشاغل تخصصی میتوان به کارهای مرتبط با گردانندن دستگاه های مختلف، گردآوری و پردازش داده و… اشاره کرد.
در واقع در طی فرآیند ماشینی شدن، آن دسته از کارهایی که دربردارنده ی تفکر گسترده تر و به هم پیوسته تری هستند، از ماشینی شدن در امان مانده و همچنان برای انسان حفظ میشوند. به عبارت دیگر هرچه کارها تک تخصصی تر باشند، امکان ماشینی شدنشان نیز بیشتر است. بنابراین، در این عصرِ هوش مصنوعی، به احتمال قوی افرادی که شغلشان به سختی تعریف میشود و آنهایی که کارشان شامل مهارتهای چندگانه است، شانس بیشتری برای حفظ کارشان دارند.
خب وقت آن رسیده که مروری داشته باشیم این که برای تبدیل شدن به یکی از دانشمندان همه چیزدان به چه مهارت هایی نیاز دارید، موافقید؟

در مسیر تبدیل شدن به یکی از دانشمندان همه چیزدان
آیا میدانستید که واژه ی آموزش در زبان انگلیسی ریشه ی لاتین دارد؟ معنای ریشه ی این واژه در لاتین یعنی “بیرون کشیدن آنچه در درون است”.
به عبارت دیگر، اگر میخواهید یکی از دانشمندان همه چیزدان باشید، بایستی آنچه در درونتان است را پرورش دهید و این همان هویت ب یمانند فردی شماست. چندین نفر از علمای خردمند گذشته این ایده را تأیید میکنند. برای مثال، هیپیِس اِلیسی فیلسوف یونان باستان، از اوترکیادفاع میکرد. اوترکیا مفهومی است که به توانایی فرد برای خودکفایی و مستقل بودن اشاره دارد.
بیش از 2000 سال بعد، رالف والدو امرسون، شاعر و دانشمند چنددانشه ی آمریکایی و متخصص در مکتب علوم ماوراءالطبیعه نیز به طور مشابه، بر اهمیت هویت فردی تأکید کرده است. او در مقاله اش با عنوان اعتماد به نفس چنین عنوان میکند که فرد بایستی الهام ها و ایده های بیمانندش را دنبال کند. چرا؟ چون تنها راه کشف ارزش واقعی خود، کنکاش کردن و پذیرفتن هویت فردی خود است.
ذهن های چندوجهی بزرگ، افزون بر خارق العاده بودن، کنجکاو نیز هستند. همین کنجکاوی باعث میشود تا بتوانید یک انسان واقعی باشید و بتوانید به بهترین شکل ممکن به ظرفیت ها و استعدادهای چندگانه خودتان دست یابید.
دلیل آن هم این است که کنجکاوی ریشه در الگوریتم های زیستی شما دارد. همانگونه که زیست شناسان تکاملی نیز تأیید میکنند، به دنبال دانش بودن، یک ویژگی فطری است که در سرشت انسان وجود دارد. در واقع، میل به دانش ریشه هایی مشابه میل به رابطه ی جنسی دارد. هر دو میل با ترشح یک هورمون مغزی بنام دوپامین هدایت میشوند که که ترشح آن شما را وامیدارد تا به دنبال لذت باشید.
و چه کسی گفته که کنجکاوی سر آدم را به باد میدهد؟ در واقع، برخی از بزرگترین دانشمندان همه چیزدان به خاطر حس کنجکاوی بی حد و مرزشان شناخته شده بودند. مارتین کِمپ، زندگینامه نویس برجسته که درباره ی زندگی لئوناردو داوینچی، مغز متفکر دوره ی رنسانس، پژوهش کرده است؛ بر این باور است که حس کنجکاوی لئوناردو، جنبه ی کلیدی نبوغ چندوجهی اوست. آلبرت انیشتن، دیگر نابغه ی چنددانشه، دستاوردهایش را مدیون حس کنجکاویاش میداند تا جایی که چنین عنوان میکند که: من هیچ استعداد خاصی ندارم بلکه فقط به طور مشتاقانه ای کنجکاوم.
مطمئناً حس کنجکاوی برای دستیابی به دستاوردهای چنددانشی بسیار اهمیت دارد. اما هوشمندی هم در این زمینه از اهمیت بالایی برخوردار است. شاید این پرسش به ذهنتان حطور کند که چطور میتوانید هوشتان را افزایش دهید؟ پاسخ ساده است: با تنوع بخشیدن به علایق و فعالیت هایتان. به عبارت دیگر، تسلیم شدن در برابر تمایل به رفتن به سراغ استعدادها و مهارت های چندگانه تان به احتمال زیاد میتواند باعث افزایش ضریب هوشیتان شود.
این راهکاری است که در پژوهشی که اخیراً توسط دانشگاه تورنتو انجام گرفته، پیشنهاد شده است. این پژوهش نشان داد که وقتی کودکان دست به فعالیت های متعدد میزنند، ضریب هوشی آنها به میزان قابل توجهی افزایش مییابد. در این مطالعه، آموزش موسیقی به برنامه ی روزمره ی این کودکان اضافه شد و آنها به تمرین طبل زدن پرداختند. با توجه به اینکه ضریب هوشی این کودکان افزایش پیدا کرد، پژوهشگران چنین نتیجه گرفتند که مهارت های متنوع میتواند منجر به داشتن هوشی بالاتر شود.
ارتباط مهارت های شخصی با تبدیل شدن به یکی از دانشمندان همه چیزدان
به قول معروف، تنها چیزی که ثابت است، تغییر است. جسمها، روابط و محیط زیست ما دایم در حال تغییر است. زندگی ماهیتی فرآیندی دارد که بر پایه ی تغییر و تحول شکل گرفته است. به عبارت دیگر، زندگی چیزی جز یک فرآیند تغیر و تحول پیوسته نیست.
تطابق پذیری یکی از شاخصه های اساسی یک طرز تفکر چندوجهی است که با پذیرش تغییر و تحقق بخشی به آن میتوان این ویژگی را در خود پرورش داد. هرچند ممکن است سازگاری با تغییر کمی سخت به نظر برسد، اما مغز انسان به گونهای است که میتواند به طرز شگفت آوری خودش را با تغییرات و تجربه های تازه هماهنگ کند.
برای مثال، دیوید اگلِمِن، عصب شناس، چنین عنوان میکند که نورونها و ارتباطات آنها بسیار پویا هستند. آنها در پاسخ به داده ها و تجربه های جدید دایماً در حال تکامل، از بین رفتن یا احیای دوباره هستند. افزون بر این، وقتی خودمان را در معرض چیزهای جدید قرار میدهیم، در واقع باعث تقویت کنجکاویمان میشویم. به این ترتیب و به کمک چنین راهکارهایی میتوانیم حتی با بالار رفتن سنمان، مغزمان را جوان نگه داریم.
پاسخ به توانایی ذاتیمان برای تغییر، نه تنها مغزمان را تیز و هوشیار نگه میدارد بلکه باعث میشود تا بینش، درون بینی و ایده های نوآورانه تری داشته باشیم؛ چراکه با قرار دادن خودمان در معرض تجربه های گوناگون و دنبال کردن آنها، امکان رشد نوآوری، دیگر ویژگی مهم چنددانشه بودن را فراهم میکند.
بسیار از کارشناسان خاطرنشان میکنند که ایده های نوآورانه و بکر مستلزم یک فرآیند آمیختگی هستند. فلیپ فرناندز آرمستو در کتاب خود بنام ایده هایی که جهان را تغییر داد، چنین استدلال میکند که پیشرفت های غیرمنتظرانه و نوآورانه زمانی اتفاق میافتند که ایده هایی از زمینه های مختلف در هم آمیخته و یک کل به هم پیوسته و منسجم را ایجاد کنند.
در پژوهشی که یک روانشناس به نام رابرت روت برنشتاین در زمینه ی تفکر چندوجهی انجام داد نیز این مشاهدات را درباره ی خلاقیت و نوآوری تأیید میکند. بر پایه ی این پژوهش، روت برنشتاین چنین نتیجه میگیرد:
افرادی که تفکر چندوجهی دارند یا همان کسانی که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از دانشمندان همه چیزدان را دارند ، خدمات نوآورانه و پیشرفتهای غیرمنتظره ای را در زمینه های کاری و علمی خود ایجاد میکنند؛ و این فقط به خاطر علایق گسترده ی آنهاست. به عبارت دیگر، افرادی که تفکر چندوجهی دارند و به زمینه های مختلف علاقه داشته و در این زمینه ها از دانش کافی برخوردارند و به عبارت دیگر افرادی چنددانشه هستند؛ این چنددانشه بودن نه تنها مانع پیشرفت آنها نمیشود بلکه به آنها کمک میکند تا بتوانند ایده های بکر و پیشرفت های چشمگیری را در زمینه های موردنظر ایجاد کنند.
در واقع، اگر ما بخواهیم مانند فردی با تفکر چندوجهی بیاندیشیم باید این کلیشه را که هر رشته ای حد و مرزی دارد که آن را از رشته های دیگر جدا میکند را از سرمان بیرون کنیم. به عبارت دیگر باید به رشته های گوناگون به عنوان یک کل و بی هیچ مرزی نگاه کنیم.
این اندیشه ی جدا ندانستن رشته های مختلف از هم، در کارهای لئوناردو داوینچی، متفکر چنددانشهی دوره ی رنسانس، مثال زدنی است. مارتین کمپ، داوینچی شناس، چنین عنوان می کند که داوینچی اصلاً تقسیم بندی های بین رشته های مختلف مورد مطالعه اش را نمیدید. برای او همه ی رشته هایی که مطالعه میکرد، یک کل بهم پیوسته بودند.
این یعنی اینکه، وقتی داوینچی روی شناخت آناتومی قلب کار میکرد، به طور همزمان به حرکت آب نیز فکر میکرد. وقتی به نحوه ی حرکت آب فکر میکرد، همین تفکر او را به اندیشیدن به چرایی موجدار بودن موهایش میکشاند؛ و در ورای همه ی این پرسشهای گوناگون، یک علاقه ی واحد و یکپارچه به حرکت وجود داشت: حرکات قلب، آب و موها.
قرنها بعد، ادوین هابل مخترع تلسکوپ هابل، این رویکرد یکپارچه ی داوینچی را به کار گرفت. هابل بر این باور بود که تقسیم دانش به رشته های مختلف، کاری گمراه کننده است؛ چراکه حقیقت به خودی خود یک کل واحد است.
به عبارت دیگر، برای درک کل مفهوم، بایستی تفکری جامع نگر داشته باشیم.
ارتباط سیستم آموزشی با تربیت دانشمندان همه چیزدان
آیا سیستم آموزشی مدرن ما بهترین سیستم ممکن است؟ واقعیت این است که فضاهای بسیاری برای بهسازی و پیشرفت وجود دارد.
در همین راستا، توجه به فرهنگ های بومی مفید خواهد بود. یک مردم شناس به نام جرارد دایاموند بر این باور است که اگر به دنبال روش آموزشی هستیم که به ترویج تفکر چندوجهی در کودکان بی انجامد؛ بررسی فرهنگ های بومی، میتواند به این هدف کمک کند.
برای نمونه، دایاموند مشاهده کرد که در فرهنگ های سنتی پاپوای گینه ی نو، به کودکان آموزش رسمی داده نمی شود. این کودکان در کلاس های درس شرکت نمی کنند؛ بلکه دانش لازم را از راه بازی کردن در میان بزرگسالان و دیگر کودکان و به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی شان کسب میکنند.
این سبک آموزش باز و بدون ساختارِ موجود در این فرهنگ، این امکان را برای کودکان فراهم میکند تا به روشی جامع و یکپارچه به کسب دانش بپردازند. افزون بر این، این روش کاملاً با زندگی روزمره ی آنها مطابقت دارد. بر پایه ی یافته های دایاموند، این رویکرد در پرورش کنجکاوی ذاتی کودکان و همچنین تقویت استعدادهای نوآورانه ی آنها عملکرد بهتری دارد.
البته بسیاری از دانشمندان همه چیزدان نیز بر این نکته تأکید کرده اند که در امر آموزش کودکان، وجود یک روش آموزشی مبتنی بر طیف گسترده ای از آموزش ها، به جای سیستمی که بر تخصص گرایی تکیه دارد، از اهمیت بالایی برخوردار است. سانتیاگو رامون وای کاجال برنده ی جایزه ی نوبل پزشکی-فیزیولوژی سال 1906 که به عنوان یک هنرمند برجسته نیز شناخته شده بود، معتقد بود که هر چه چیزهایی که کودک دنبال میکند متنوع تر باشد، احتمال تقویت استعدادهای او نیز بیشتر میشود. این یعنی این که، چنددانشی بودن نه تنها باعث تضعیف توانایی های ذاتی کودک نمی شود بلکه باعث تقویت استعدادها و ظرفیت های ذاتی او نیز میشود.
مشاهدات کاجال بازتاب کننده ی همان ایده های آموزشی بود که متفکران چنددانشی پیش از او از خود به جا گذاشته بودند. فردریش شیللر شاعر، فیلسوف و پزشک آلمانی قرن هجدهم، به عنوان یک مخالف آموزش تخصص گرا و طرفدار آموزش گسترده و متنوع شناخته شده بود. وی بر این باور بود که دانش آموزان تنها از راه یادگیری گسترده میتوانند به ظرفیت نوآورانه و اندیشمندانه ی خود به طور کامل دست یابند.
در راستای دستیابی به اهداف اصلی آموزش عالی، بهره گیری از مزایای یادگیری جامع نگر به عنوان ابزاری کاربردی اکیداً پیشنهاد میشود. واژه ی دانشگاه در زبان انگلیسی ریشه ی لاتین دارد و به معنای “گسترده اندیش” یا “کل نگر” است. این بدان معناست که آموزش عالی باید بتواند رشته های تحصیلی و زمینه های دانشی مختلف را گرد هم آورد. واقعیت این است که، در طی قرون وسطا، دانشگاه های اروپایی یکسری برنامه های آموزشی چند دانشی بنام آموزش عمومی ایجاد کردند که بر پایه ی مطالعات عمومی در زمینه های گوناگون استوار بودند.
با این وجود، امروزه در جاهایی مانند انگلستان، دانشگاه ها، جوانان را از داشتن تفکر چندوجهی و تلاش برای چنددانشه بودن برحذر میدارند. امروزه دانشجویان مجبورند، پیش از این که حتی پا در دانشگاه بگذارند، یک رشته ی تخصصی مطالعاتی برای خود برگزینند. بسیاری از دانشگاهها هدف اصلیشان برای فراهم کردن یک آموزش جامع و کل نگر را نادیده گرفته و از این رو مانع کنجکاوی، نوآوری و ظرفیت جوانان در تفکر گسترده میشوند.
از این رو، مثل روز روشن است که اگر بخواهیم فرزندانمان را افرادی با تفکر چندوجهی بار بیاوریم؛ تنها راهی که پیش رویمان وجود دارد این است که آنها در معرض علوم گوناگون قرار دهیم.

ارتباط انتخاب شغل با اضافه شدن به جمع دانشمندان همه چیزدان
چه کسی گفته که فقط بچه ها میتوانند رشد کنند؟ به عنوان یک بزرگسال، با تغییر علایقتان در گذر زمان، شما نیز رشد کرده و پیشرفت میکنید.
اگر به دنبال تفکر چندوجهی در زندگی کاریتان هستید، لازم است حتی در بزرگسالی، با آغوش باز پذیرای علایق گوناگون خود باشید. یکی از راههای انجام این کار این است که به طور فعالانه به بررسی تغییرات شغلی بپردازید. در این زمینه چرا متفکران چنددانشهای مانند آلبرت شوویتزر را الگوی خود قرار ندهید؟
شوویتزر یک فیلسوف و دانشمند علوم الهیات به نام بود که در نواختن ارگ نیز شهرت داشت. افزون بر این، در دهه سوم زندگی اش یادگیری علوم پزشکی را آغاز کرد و بعدها به طبابت نیز پرداخت.
از دیگر دانشمندان همه چیزدان که میتوان در اینجا به آن اشاره کرد تاکِشی کیتانو است. وی یکی از تحسین برانگیزترین طنزپردازان ژاپن است که تازه در دهه چهارم زندگی اش توانست خود را به عنوان یک فیلمساز مطرح کند. رابیندرانات تاگور یکی از مشهور ترین شاعران هندوستان، فردی چنددانشه بود که در دوران شصت سالگی اش به نقاشی روی آورد.
از راه های تحریک تفکر چندوجهی، دنبال کردن شغل های گوناگون به صورت متوالی است. البته داشتن چندین شغل به طور همزمان نیز یکی دیگر از راه هایی است که امکان داشتن تفکری چندوجهی را میسر میکند. وقتی کسی به جای داشتن یک شغل تمام وقت، چندین شغل پاره وقت داشته باشد، اصطلاحاً گفته میشود که این شخص یک شغل دفترکلاسوری ( مانند دفترکلاسوری که از آن برای نوشتن مطلب در مورد چندین موضوع استفاده می شود ) دارد. چنین شغلی نیازمند اداره کردن چندین پروژه به طور همزمان است.
چنین شغلی نه تنها امکان رشد و پرورش علایق چندگانه تان را برای شما فراهم میکند بلکه، میتواند به امنیت مالی بیشتری نیز منجر شود. بَری هوپسون، یکی از نویسندگان کتاب ده گام برای ایجاد یک شغل دفتر کلاسوری خاطر نشان میکند که چنین مشاغلی میتوانند یک حاشیه امن ایجاد کنند. یافته های پژوهشی که وی انجام داده است نشانگر این است که کسانی که به دنبال یک شغل دفترکلاسوری رفته اند، درآمدی که پس از دو سال به دست آورده اند بیشتر از درآمد کسانی بوده که به مشاغل سنتی تمام وقت در یک شرکت یا مؤسسه ادامه داده اند.
اگر دنبال بودن در جمع دانشمندان همه چیزدان هستید اما داشتن چندین شغل به مذاقتان خوش نمی آید، پس به فکر دنبال کردن کاری باشید که ذاتاً چندوجهی باشد. به عبارت دیگر، به دنبال کارهایی باشید که نیازمند داشتن مهارت های گوناگون هستند و شما ناگزیرید که تفکر چندوجهی را در خود پرورش دهید. بسیاری از مشاغل این اجازه را به شما میدهند تا با برآورده کردن علایق چندگانه تان، مهارت های چندوجهی خود را پرورش دهید. روزنامه نگاری و تولید محتوا یکی از این شغل هاست که میتواند بستر مناسبی برای پرورش علایق گوناگون فراهم آورد. یک روزنامه نگار، در مسیر شغلی خود میتواند بر موضوعات مختلف اقتصادی، مذهبی، موسیقیایی و بسیاری از رشته های دیگر تمرکز کند.
نظرتان درباره ی روی آوردین به سیاست برای تحریک و برآوردن علایق چندگانه تان چیست؟ یک سیاستمدار میتواند میتواند در وزارتخانه های مختلف از وزارت بهداشت، و وزارت فرهنگ و هنر گرفته تا وزارت اقتصاد مشغول به کار شود. به همین ترتیب، کارآفرینی نیز یکی دیگر از شغل هایی است که دربردارنده ی زمینه های گوناگون است. مارک زاکربرگ بنیانگذار شبکه اجتماعی فیسبوک، در راستای ساخت یک تجارت بسیار موفق در رسانه های اجتماعی، با پرورش مهارت های چندگانه ی خود، به شناخت عمیقی از روانشناسی، طراحی محصول و امور مالی دست یافته است.
وقتی صحبت از مشاغل چندوجهی میشود، با توجه به گستردگی موجود در این زمینه، امکان انتخاب آزادانه برای شما وجود دارد. وقتی هیچ محدودیتی وجود ندارد، چرا خودتان را محدود کنید؟
چکیده ی پایانی
اگر به دنبال تحقق ذات فردی خودتان و رسیدن به موفقیت هستید، اگر میخواهید یکی از این دانشمندان همه چیزدان، مثل ایلان ماسک و وینستون چرچیل و لئوناردو داوینچی باشید، پس هر چه در باب خوبی های تخصصگرایی شنیده اید، فراموش کنید. جواب اصلی در چنددانشه بودن نهفته است و چنددانشه بودن یعنی پذیرش گسترده ترین طیف ممکن علایق، فعالیت ها و الهامات و تلاش برای ماهر شدن در آنها تا حد ممکن.
از ابراز خط مشی تفکری چندوجهیتان نترسید؛ کارهایی را دنبال کنید که شما را به چالش بکشد؛ در زمینه هایی که فراتر از دانش شما هستند به خودآموزی بپردازید و به نیازهای روحِ نوآوِر درونیتان توجه کرده و درصدد برآوردن این نیازها برآیید.
همین امروز، مدت کوتاهی از زمانتان را به یادگیری یک موضوع دلخواهتان اختصاص دهید که هیچ ارتباطی با کار همیشگیتان ندارد.
درباره کدنویسی کنجکاوید؟ چند تا از آموزشهای آن را در اینترنت جست وجو و دانلود کنید. دوست دارید یک کار هنری انجام دهید؟ نیم ساعت وقت بگذارید و کمی طراحی کنید. تنوع دادن به کارها و فعالیت های روزمره تان افزون بر اثرات خوبی که بر عملکرد مغزتان دارد، باعث افزایش احساس شادیتان نیز میشود.